چالاک ، پسربچه ای ده دوازده ساله است که خود را در جزیره ای کوچک تک وتنها می یابد.او از حوادث گذشته بی خبر است و نمی داند کیست و چگونه به این جزیره آمده است. اما رفته رفته با حیوانات جزیره دوست می شود و از بقایای کشتی شکسته چیزهایی اندک از گذشته اش را پیدا می کند.تا اینکه در قسمت آخر پدرو مادرش برای بردنش به خانه با هلی کوپتر به سراغش می آیند.